کد خبر: ۵۳۰۶
۰۷ تير ۱۴۰۲ - ۱۳:۰۰

اوستا یوسف، سرمقنی که آب را به خانه مشهدی‌ها رساند

کاری که پدرم و تیمش انجام داد، کار بسیار عجیبی بود و بهتر است بگوییم فقط جن‌ها در آن اعماق زمین می‌توانستند چاه بکنند و نفس بکشند.

حاج یوسف خجسته‌پور معروف به «اوستا یوسف» در دهه بیست تا پنجاه، به عنوان سرمقنی شهرداری و کارشناس رسمی دادگستری، رسیدگی، نگهداری و گسترش قنات‌ها و چاه‌های مشهد را که تنها سیستم آبرسانی در مشهد برای آب مصرفی و آبیاری زمین‌های کشاورزی بوده، به عهده داشته است.

آن هم بدون تجهیزات امروزی و به گفته پسرش فقط با داشتن یک قطب‌نما. بار‌ها و بار‌ها خجسته‌پور پسر، درباره سختی کار پدرش می‌گوید که با نداشتن تجهیزات، ده‌ها متر را می‌کندند و در زمین فرو می‌رفتند. به‌قول او اگر کسی امروز وارد آن قنات‌ها شود، می‌گوید این‌ها را اجنه کنده‌اند نه آدمیزاد. همچنین حاج یوسف در طی ۴۰ سال کار سخت و داشتن ده‌ها کارگر و بنا، یک‌نفر تلفات هم نداشته است. این هم از عجایب کار اوست.

این گزارش درباره حاج یوسف است که در گفتگو با پسرش تهیه شده است و در آن علاوه بر آشنایی با این شخصیت، درباره شیوه آبرسانی در مشهد سال‌های ۱۳۲۰ تا زمان انقلاب خواهید خواند و درباره مسیر قنات‌های مشهد نیز خواهید دانست. 


۱۱ رشته قنات در مشهد جاری بود

آقای خجسته‌پور به‌خوبی درباره سرچشمه و مسیر حرکت قنات‌های مشهد اطلاعات دارد. او حسابرس کار‌های پدرش بوده است. بدین‌ترتیب هر آنچه در خاطر دارد برای ما تعریف می‌کند:شهر مشهد در گودی قرار گرفته است.

به‌طوری که ارتفاع آب‌های زیرزمینی از سطح شهر در سمت حرم مطهر درمقایسه با سمت وکیل‌آباد نزدیک‌تر به سطح زمین است. در نتیجه آب قنات‌ها که از همان مرکز شهر سرچشمه می‌گرفت در نهایت به سمت وکیل‌آباد و قاسم‌آباد روان می‌شد.

همچنین در مشهد، ۱۱ رشته قنات وجود داشت که هفت رشته آن در اختیار شهرداری بود و پدر من مسئول رسیدگی به امور آن‌ها و چهار تا هم مربوط به ارگان‌های دیگر مثل آستان قدس و مسجد گوهرشاد و خصوصی بود. آب این قنات‌ها نیز برای آب آشامیدن و آبیاری زمین‌های کشاورزی و ... استفاده می‌شد.

آب چشمه گیلاس برای سقاخانه حرم استفاده می‌شد

قنات دیگری منشاء‌گرفته از چشمه گیلاس، از خارج شهر وارد مشهد می‌شد که بسیار پرآب بود. چشمه گیلاس نزدیک به آرامگاه فردوسی قرار داشت. بخشی از این آب به نهر گناباد می‌رسید و از نهر گناباد به سمت ملک‌آباد می‌رفت.

بخشی هم به سمت کارخانه قند می‌رسید و در آنجا، هفت تا هشت آسیاب آبی گندم را می‌چرخاند. سپس به سمت دروازه قوچان جاری می‌شد و در این بخش روی خیابان می‌آمد و به سمت حرم می‌رفت. به‌طوری که دو گاری به‌راحتی در هر دو سوی نهر حرکت می‌کردند.

آب این نهر به سمت پایین‌خیابان می‌رفت و سپس به غسال‌خانه می‌رسید و بعد هم به قله محمدآباد و در آن‌جا برای کشاورزی استفاده می‌شد. از همین آب، آب‌انبار‌های شهر هم پر می‌شدند. ازجمله آب انباری در نزدیکی حرم که برای پرکردن آب سقاخانه از آن استفاده می‌کردند.

آب‌ها را با استفاده از مشک پوست گوسفند به داخل سقاخانه منتقل می‌کردند. همچینین عده‌ای از این آب‌انبار، آب پر می‌کردند و دور سقاخانه می‌چرخیدند و می‌گفتند «نذری نذری» و آب را می‌فروختند.

 

اوستا یوسف

آب قنات سرده برای آشامیدن

بعد از مدتی گاری و درشکه از روسیه وارد مشهد شد. در چهارراه پل‌خاکی، زمین بزرگ چندهزار متری قرار داست که درشکه‌چی‌ها و گاری‌چی‌ها در این محدوده زندگی می‌کردند؛ جایی شبیه به کاروان‌سرا. بشکه‌ای را با چوب درست کرده بودند که آب آن از قنات سرده که سرچشمه‌اش پمپ بنزین سعدآباد بود، پر می‌شد.

بشکه‌ها را روی گاری می‌گذاشتند و به درِ خانه‌ها می‌بردند و می‌فروختند. خانه‌هایی که راهشان به سرچشمه نزدیک‌تر بود کمتر هزینه پرداخت می‌کردند و آن‌ها که دورتر بودند، بیشتر.


حاج یوسف و آلمانی‌ها هفت‌چاه آب مشهد را حفر کردند

با افزایش جمعیت مشهد در دهه ۱۳۳۰، برای تأمین آب شهر به فکر لوله‌کشی آب و حفر چاه افتادند؛ بنابراین از آلمانی‌ها برای حفر چاه در عمق بالا و لوله‌کشی و پمپ‌گذاری و ... دعوت به همکاری کردند و پدرم به آن‌ها مشورت داد.

خواسته آلمانی‌ها این بود که پدرم و تیمش چاه‌ها را تا رسیدن به آب بِکَنند و باقی کار را به آن‌ها بسپارند. خوب است بدانید که آن زمان سطح آب مشهد بسیار بالا بود و مثلا در فلکه سراب، بعد از حفر ۱۰ متر به آب می‌رسیدی. گرچه حالا اوضاع تغییر کرده و سطح آب خیلی پایین رفته است.

آن‌ها پیش‌بینی کردند که این چاه‌ها را خارج از شهر مشهد که مسیر انتهایی رسیدن قنات‌ها به آن بود حفر کنند. چون اگر این چاه‌ها را داخل شهر حفر می‌کردند، به‌زودی خشک می‌شد؛ بنابراین هفت‌چاه را در نزدیک سه‌راه زندان فعلی حفر کردند.

به این بخش از صحبتش که می‌رسد، صدایش اوج می‌گیرد و می‌گوید حالا بپرسید که این چاه‌ها را در آن اعماق چطور حفر کردند. باور کنید کاری که پدرم و تیمش انجام داد، کار بسیار عجیبی بود و بهتر است بگوییم فقط جن‌ها در آن اعماق زمین می‌توانستند چاه بکنند و نفس بکشند.

بله آن‌ها هفت‌چاه را علامت‌گذاری کردند و ۸۰ تا ۹۰ متر در زمین فرورفتند تا به آب رسیدند. حالا دوباره باید از من بپرسید که چطور یک کارگر می‌توانسته در این عمق پایین برود و زنده بماند و بالای سرش خاک و سنگ نریزد.

برای حل این موضوع، پدرم چیزی به شکل سپر به اندازه قطر چاه و با چوب درست کرده بود که کارگران روی سر خود می‌گرفتند تا خاک و سنگ روی‌شان نریزد. آن‌ها هفت‌ساعت آن پایین کلنگ می‌زدند و با طنابی که به کمرشان بسته بود با بالا ارتباط داشتند. مثلا وقتی طناب را می‌کشیدند یعنی سطل خاک را بالا بکشید. اگر آن را تکان می‌دادند یعنی کاری داشتند و...

اما در یکی از چاه‌ها، سنگ بزرگی در مسیر کلنگ‌زنی پبدا شد. ازطرفی امکان تغییر مسیر چاه هم نبود. خوب فکر می‌کنید چه کردند. خودش ادامه می‌دهد: پدرم وارد چاه شد و حجم سنگ را برآورد کرد و راهکارش این بود که ابتدا یک‌طرف سنگ را خالی کنند و پایین بروند. وقتی پایین رفتند، آن سوی سنگ را هم خالی کنند. وقتی زیر سنگ خالی شد، سنگ خودش پایین رفت و کارشان ادامه پیدا کرد.

آقای خجسته‌پور با همان هیجان نهفته در صدایش ادامه می‌دهد: بعد از حفر چاه توسط بنا‌های پدرم و رسیدن به آب، نوبت آلمانی‌ها رسید که چاه را گودتر کنند و داخل آب، پمپ بگذارند. بعد هم لوله‌کشی انجام شد و آب به داخل شهر کشیده شد. ابتدا محله‌های ارگ و سراب و سپس بخش‌های دیگر شهر. در این بین، کم‌کم داخل شهر هم برای حفر چاه و لوله کشی آماده شد و سازمان آب امروزی هم شکل گرفت. بدین‌ترتیب قنات‌ها هم به مرور زمان با افزایش چاه‌ها خشک شدند.


از چراغ روغن منداب تا چراغ موشی

سه نوع چراغ داشتیم که اوستا کار‌ها داخل چاه از آن برای روشنایی استفاده می‌کردند. ابتدا چراغ‌هایی که با روغن منداب کار می‌کرد. دود نداشت و بنا‌ها را اذیت نمی‌کرد. بعد از آن چراغی آمد که با سنگ کارپیت کار می‌کرد.

سنگی که جوش‌کار‌ها از آن استفاده می‌کردند و بعد هم چراغ موشی آمد. این چراغ‌ها خوب نبود. چون با نفت می‌سوخت و دود می‌کرد و بنا‌های داخل چاه اذیت می‌شدند.


پایین چاه که رسیدم، خوابم برده بود

۱۰ یا ۱۲ ساله بودم و خیلی دوست داشتم وارد یکی از همین چاه‌ها بشوم؛ بنابراین گفتم مرا با طناب به داخل چاه بفرستید. اما آنقدر راه طولانی بود که وسط راه خوابم برد. فکر می‌کنم یک‌ربعی طول کشید. به‌طوری که وقتی پایین رسیدم یک‌دفعه داخل آب افتادم.

وقتی این حرف‌ها و خاطره‌ها را تعریف می‌کنم، دلم می‌خواهد اشک بریزم. فکر می‌کنم که چطور پدرم و اوستا کار‌ها و کارگران این کار‌ها را برای آبرسانی در مشهد انجام می‌دادند و چرا حالا یادی از آن‌ها نمی‌شود. زمانی در محله آبکوه، نام کوچه‌ای به اسم خجسته‌پور بود که آن را هم تغییر دادند.

تنها ابزار کار؛ قطب‌نما، دو چوب و نخ

آقای خجسته‌پور نفسی تازه می‌کند و صحبت را به فعالیت‌های پدرش می‌کشاند و می‌گوید:پدرم سرمقنی و کارشناس شهرداری بود. آن زمان آب شهر مشهد، از قنات‌ها تأمین می‌شد و رسیدگی، لایروبی، گسترش، تعمیر خرابی‌ها و ... با شهرداری بود. اما به دلیل تجهیزات کم، کار آن‌ها دشواری‌هایی بسیاری داشت.

جالب است از ابزار کار پدرم بدانید. یک قطب‌نما داشت که آن را روی چوبی نصب کرده بود و برای ترازبندی چاه‌ها از آن استفاده می‌کرد. خوب آن زمان نه دوربینی بود و نه تجهیزاتی.

با نخ و دوچوب که سر یک نخ را به دست یک‌نفر و سر دیگر چوب را به‌دست نفر دیگر می‌داد و بااستفاده از همان قطب‌نما در فاصله مشخص، چاه‌ها را در کنار هم حفر می‌کردند. چاه‌هایی با عمق ۲۰ تا ۴۰ متر.

بعد از حفر دو چاه کنار هم، دوباره پایین می‌رفتند و با همان قطب‌نما، نقبی بین دوچاه ایجاد می‌کردند؛ به‌طوری که از یک چاه، باید روشنایی چاه دیگر دیده می‌شد. در این بین، با توجه به تغییر ارتفاع عمق آب در زیرِ زمین، باید شیب بین چاه‌ها به‌درستی محاسبه می‌شد تا آب جریان پیدا کند.

بدین‌ترتیب معمولا برای سوزدن بین دو چاه، ترازبندی انجام می‌شد که اگر یک چاه ۲۰ متر است چاه بعدی ۲۱ متر باشد و شیب درستی بین آن‌ها وجود داشته باشد.

 

* این گزارش شنبه، ۱۱ شهریور ۹۶ در شماره ۲۶۰ شهرآرامحله منطقه یک چاپ شده است.

ارسال نظر